Die Erschaffung der Welt im Schāhnāme von Ferdosi ist ein bedeutendes Thema, das die Anfänge und die Entstehung der Welt erzählt. | آفرینش جهان در شاهنامه فردوسی موضوعی برجسته است که داستانهای آغازین و شکلگیری جهان را روایت میکند. |
In diesem Werk erzählt Ferdosi mit einer poetischen und schönen Sprache die Geschichte der Schöpfung und ihrer Veränderungen. | در این اثر، فردوسی با زبانی شاعرانه و زیبا، داستان آفرینش و تحولات آن را بیان میکند. |
Am Anfang gab es nichts außer endloser Dunkelheit, und nur der einzige Gott, Ahura Mazda, war in diesem Nichts anwesend. | در ابتدا، هیچ چیز وجود نداشت جز تاریکی بیپایان و تنها خداوند یگانه، اهورامزدا، در این خلأ حضور داشت. |
Er beschloss, die Welt zu erschaffen, und aus der Dunkelheit entstand Licht. | او تصمیم گرفت جهان را بیافریند و از دل تاریکی، نور پدید آمد. |
Gott schuf Himmel und Erde durch seinen Willen. | خداوند با اراده خود آسمان و زمین را ساخت. |
Danach erschuf er Pflanzen und Bäume, um die Erde schön und grün zu machen. | سپس گیاهان و درختان را آفرید تا زمین را زیبا و سرسبز کند. |
Danach war die Schöpfung lebender Wesen an der Reihe; Gott schuf Tiere, von Vögeln am Himmel bis zu Tieren auf Land und im Wasser. | پس از آن نوبت به خلق موجودات زنده رسید؛ خداوند جانوران را از پرندگان آسمان گرفته تا حیوانات زمین و آب به وجود آورد. |
Er schuf auch den Menschen als seine höchste Kreatur und formte ihn aus der Erde. | او همچنین انسان را به عنوان برترین مخلوق خود خلق کرد و او را از خاک زمین ساخت. |
Die mythischen Geschichten im Schāhnāme handeln von Helden und Königen Irans, die alle vom ursprünglichen Schöpfungsakt und ethischen sowie menschlichen Werten geprägt sind. | داستانهای اسطورهای شاهنامه روایتهایی درباره قهرمانان و پادشاهان ایران است که همگی تحت تأثیر آفرینش اولیه و ارزشهای اخلاقی و انسانی قرار دارند. |
Figuren wie Keyumars, der erste Mensch und König, werden in diesen Geschichten dargestellt. | شخصیتهایی مانند کیومرث، نخستین انسان و پادشاه، در این داستانها به تصویر کشیده شدهاند. |
Keyumars war mit göttlicher Kraft der erste Mensch, der das Leben begann, und nach ihm setzten sich die Generationen fort. | کیومرث با قدرت الهی، نخستین انسان بود که زندگی را آغاز کرد و پس از او نسلها ادامه یافتند. |
Er legte mit seinen Bemühungen Kultur und Zivilisation fest und lehrte die Menschen, wie sie leben sollen. | او با تلاشهای خود فرهنگ و تمدن را پایهگذاری کرد و به انسانها آموخت چگونه زندگی کنند. |
بخش ۱ – آغاز کتاب | ||
Im Namen Gottes, des Schöpfers von Geist und Verstand, über den kein Gedanke hinausgeht. | به نام خداوندی که جان و خرد را آفرید، و اندیشه از او فراتر نمیرود. | به نام خداوند جان و خرد کز این برتر اندیشه بر نگذرد |
Er ist der Herr des Namens und des Ortes, der Versorger und der Wegweiser. | او صاحب نام و جایگاه است و روزیدهنده و راهنماست. | خداوندِ نام و خداوندِ جای خداوندِ روزیدِهِ رهنمای |
Er ist der Herr des Saturn und des drehenden Himmels, der Erleuchter von Mond, Venus und Sonne. | او خداوند کیوان و آسمان گردان است، و فروزنده ماه و ناهید و خورشید. | خداوند کیوان و گَردانسپهر فروزندهٔ ماه و ناهید و مهر |
Er steht über Namen, Zeichen und Vorstellung und ist der Schöpfer erhobener Gestalten. | خداوند از هر نام و نشانی و تصوری فراتر و برتر است. او همان کسی است که پیکر یا هستی را پدید آورده است. | ز نام و نشان و گمان برتر است نگارندهٔ برشده پیکر است |
Den Schöpfer kann man mit den Augen nicht sehen, quäle deine beiden Augen nicht, um ihn zu schauen. | آفریدگار را با چشم نمیتوان دید، پس دو چشم خود را برای دیدن او نیازار. | به بینندگان آفریننده را نبینی مرنجان دو بیننده را |
Auch der Gedanke findet keinen Weg zu ihm, denn er steht über Name und Ort. | اندیشه هم راهی به سوی او نمییابد، زیرا او برتر از نام و جایگاه است. | نیابد بدو نیز اندیشه راه که او برتر از نام و از جایگاه |
Jedes Wort, das über diese Edelsteine hinausgeht, findet mit Seele und Verstand keinen Zugang zu ihm. | هر سخنی که از این گوهرها فراتر رود، جان و خرد راهی به سوی او نمییابد. | سخن هر چه زین گوهران بگذرد نیابد بدو راه جان و خرد |
Wenn der Verstand Worte wählt, wählt er nur das, was er sieht. | اگر خرد بخواهد سخن برگزیند، همان را برمیگزیند که میبیند. | خرد گر سخن برگزیند همی همان را گزیند که بیند همی |
Niemand kann ihn so loben, wie er ist; du musst dich der Dienerschaft widmen. | کسی نمیتواند خداوند را آنگونه که شایسته است بستاید، باید در میان بندگی او کمر خدمت ببندی | ستودن نداند کس او را چو هست میانْ بندگی را ببایدْت بست |
Er misst Verstand und Seele ab – wie könnte er in einen festen Gedanken passen? | او خرد و جان را میسنجد، اما چگونه میتواند در اندیشه سخت بگنجد؟ | خرد را و جان را همیسَنجد اوی در اندیشهٔ سَخته کِی گُنجد اوی؟ |
Mit diesen Werkzeugen – Meinung, Seele und Zunge – wie kann man den Schöpfer loben? | با این ابزار رای، جان و زبان، چگونه میتوان آفریدگار را ستود؟ | بدین آلت رای و جان و زبان ستود آفریننده را کِی توان؟ |
Du musst seine Existenz anerkennen und dich von nutzlosen Worten fernhalten. | باید به وجود او اقرار کنی و از سخنان بیهوده دوری کنی. | به هستیش باید که خستو شوی ز گفتار بیکار یکسو شوی |
Sei ein Diener und Suchender seines Weges und beachte sorgfältig seinen Befehl. | باید پرستنده و جوینده راه او باشی و با دقت به فرمانش بنگری. | پرستنده باشیّ و جوینده راه به ژرفی به فرمانْش کردن نگاه |
Wer wissend ist, ist mächtig, und das Herz des Alten wird durch Wissen jung. | هر که دانا باشد تواناست و دل پیر از دانش جوان میشود. | توانا بود هر که دانا بود ز دانش دل پیر برنا بود |
Über diesen Schleier hinaus gibt es keinen Raum für Worte, und der Gedanke findet keinen Weg zum Sein. | فراتر از این پرده، جایی برای سخن نیست و اندیشه راهی به سوی هستی ندارد. | از این پرده برتر سخنگاه نیست ز هستی مر اندیشه را راه نیست |